|
لحظه هاي ما براي هو ღ اززیبایی های زندگی خانواده ای مینویسم که به دنبال خوشبختی اند
|
فاطمه چند روزی هست که تب داره.احمدرضا رو فرستادم بره براش استامینوفن بخره. وقتی از داروخونه برگشت،من داشتم با تلفن حرف میزدم.همسری هم قرص رو بهم داد و رفت. آخرِ شب دستمو گذاشتم رو شونه ی احمدرضا و گفتم :ببخشید سرِ شب حواسم به گوشی بود و نشد بابت خرید دارو ازت تشکر کنم. این روزها کنار آبمیوه ای که برا بچه ها میگیرم.یه لیوان آب پرتقال هم برا احمد رضا میگیرم و میذارم تو یخچال خنک بشه. وقتی رسید خونه میدم دستش تا جیگرش حال بیاد
برچسبها: همسرداری, عاشقانه [ چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 1:23 ] [ از نسل او ]
[ ]
|
|
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |